با تأکید خوانده شود : " مثلا نویسنده .. "

حالا هی من بشینم و بنویسم و بنویسم و بنویسم ../ که چی ..؟!/ هی سیگار دود کنم و کربن کربن نفس نفس بزنم ../ هی فیلم ببینم و به عشق بازی های احمقانه اش عارق بزنم که چی ..؟!/ که ثابت کنم که ندارمت ../ که ثابت کنم تو نیستی و توی دنیای احمقانه ی من با من همزیستی کنی ../ یا مدام جای خالی تو با نوشتن و سیگار و فیلم پر کنم ../ حالا هی من بشینم پای درخت پیر خِرفت و به مرگ فکر کنم و هی زندگی با ریشه های کِرختش در من ریشه بدواند ../ حالا که چی ../ حالا که باران سبک نرمال زندگی را به هم میریزد و مردم آن را دوست دارند ../ حالا که تو زندگی من را به هم ریختی و من دوستت دارم

..

حالا که ناباور ترین اتفاق زندگی من را رقم زده ای ../ چرا حالا نیستی ..؟!


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
+ تاريخ برچسب:,ساعت نويسنده امید سایه |

گرگ و میش چشم هایت ../خواب را از چشمانم گرفته است . . ./قطره ای خواب بریز در چشمانم . . .


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
+ تاريخ برچسب:,ساعت نويسنده امید سایه |

همه یادگاری هایم را با دستان خودم از بین میبرم / حتی پروانه مشکی عاشقیِ مان . . .


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
+ تاريخ برچسب:,ساعت نويسنده امید سایه |

 

نارنجی پوش شده ام / سختی بسیار است ... 

- - - - - - - - - - - - - - - - - -  - -  

پ.ن: مثل فیلم نارنجی پوش ...

 


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
+ تاريخ برچسب:,ساعت نويسنده امید سایه |
صفحه قبل 1 صفحه بعد